غریبانه

دلى که اندوه دارد نیاز به شانه دارد نه نصیحت... کاش همه این را مى فهمیدند….!

من اگه خـــــدا بودم.....

من اگه خـــــدا بودم.....

یه بار RESET می کـــردم؛

زندگیِ خیلـــــیا هَنــــــگ کــــرده...

[ سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, ] [ 20:19 ] [ مرتضی(تنها ترین تنها) ] [ ]

خدایا ...

خدایا ...

 هیچ می دانی که همیشه به موقع

به دادِ دلم.. تو می رسی ؟؟!

آنجا که خسته ام ..

  آنجا که دل شکسته ام ..

  آنجا که ازهمه ی عالم و ادم گسسته ام ..

 همیشه تو همان دستی هستی

که می گیری از دلم غبارِغمها را،

سپاس خدایِ قطره ها ...

 بارانت بر دلم بارید و نگاهِ من تر شد!

و من...

 از یمنِ وجودِ تو ...

 تازه تر شدم !!

[ جمعه 2 تير 1391برچسب:, ] [ 22:34 ] [ مرتضی(تنها ترین تنها) ] [ ]

اگر ....

اگر از پایان گرفتن غم هایت

نا امید شده ای؛

به خاطر بیاور

زیباترین صبحی که تا به حال تجربه کرده ای؛

مدیون صبرت

در برابر سیاه ترین شبی هستی؛

که هیچ دلیلی برای تمام شدن نمی دیدی ...

.

.

عاشقانه تنهایی دوست داشتن عشق

[ جمعه 2 تير 1391برچسب:, ] [ 22:24 ] [ مرتضی(تنها ترین تنها) ] [ ]

چقدر سخته

چقدر سخته

که یک دنیا بها باشی ،نتونی که رها باشی

چقدر سخته

که بارونی بشی هر شب ،نتونی آسمون باشی

چقدر سخته

که چشمات رنگ غم باشه ولی ظاهر پر از خنده

چقدر سخته

که عشقت آسمون باشه ، ولی آسون بگن چنده

چقدر سخته

کلامت ساده پرپر شه، نتونی ناجی اش باشی

چقدر سخته

که رفتن راه آخر شه ،نتونی راهی اش باشی

چقدر سخته

تو خونت عین مهمون شی ،بپوسی

دست ویرون شی

چقدر سخته

دلت پر باشه ، ساکت شی

ولی تو سینه ، داغون شی

چقدر سخته

که یک دنیا صدا باشی

ولی از صحنه ی خوندن جدا باشی

چقدر سخته

که نزدیک خدا باشی ولی غرقِ اَدا باشی !

(ترانه چقدر سخته (رضا صادقی) )

.

.

 

[ جمعه 2 تير 1391برچسب:, ] [ 22:22 ] [ مرتضی(تنها ترین تنها) ] [ ]

و آن زمان که عاشق می شوی

و آن زمان که عاشق می شوی

 و می دانی که عشقی هست

 و باور داری کسی تو را دوست دارد

 و در آن شبهای سرد و یخبندان با تو می ماند...

 در آن لحظات می فهمی

دوست داشتن چقدر زیباست

 و آن زمان که کسی در فراسوی خیال تو نیست

 و تو تنهای تنها

در جاده های برهوت زندگی قدم می زنی

 تنها اوست(خدا) که به تو

 آرامش خیال می دهد...

.

.

[ جمعه 2 تير 1391برچسب:, ] [ 22:21 ] [ مرتضی(تنها ترین تنها) ] [ ]

بهار آمد تا بگوید :

بهار آمد تا بگوید :

حتی اگر نمی شود که همیشه سبز ماند ،

ولی می توان

دوباره و دوباره و دوباره

سبز و پر شکوفه و پر از جوانه شد..

(خسرو شکیبایی)

(خدا درِ فرصت برای شروعِ جدید، همیشه باز گذاشته)

.

.


[ جمعه 2 تير 1391برچسب:, ] [ 22:21 ] [ مرتضی(تنها ترین تنها) ] [ ]

ﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﯽ ﻭ ﻧﻪ ﺍﻧﺪﻭﻩ

ﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﯽ ﻭ ﻧﻪ ﺍﻧﺪﻭﻩ

ﻭ ﻧﻪ ﻫﯿﭽﯿﮏ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡِ ﺍﯾﻦ ﺁﺑﺎﺩﯼ ..

ﺑﻪ ﺣﺒﺎﺏِ ﻧﮕﺮﺍﻥِ ﻟﺐ ﯾﮏ ﺭﻭﺩ ، ﻗَﺴﻢ

ﻭ ﺑﻪ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﮔﺬﺷﺖ،

ﻏﺼﻪ ﻫﻢ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ!

ﺁﻧﭽﻨﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﯼ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ..

ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎ ﻋﺮﯾﺎﻧﻨﺪ.

ﺑﻪ ﺗﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺧﻮﺩ،ﺟﺎﻣﻪ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻣﭙﻮﺷﺎﻥ

ﻫــﺮﮔﺰ..

(ســهراب سپهری)

.

.

 
[ جمعه 2 تير 1391برچسب:, ] [ 22:20 ] [ مرتضی(تنها ترین تنها) ] [ ]

به راستی چه سخت است

به راستی چه سخت است

خندان نگهداشتن لب ها؛

در زمان گریستن قلب ها

و تظاهر به خوشحالی در اوج غمگینی؛

و چه دشوار و طاقت فرساست،

گذراندن روزهای تنهایی؛

در حالی که تظاهر می کنی

هیچ چیز برایت اهمیت ندارد؛

اما چه شیرین است

در خاموشی و خلوت،

به حال خود گریستن..

و فقط خداست ، آرام بخش دلها !

.

 

[ جمعه 2 تير 1391برچسب:, ] [ 22:19 ] [ مرتضی(تنها ترین تنها) ] [ ]

زندگی فیلم است؛

زندگی فیلم است؛

کارگردان آن خدا؛

تصویر برداران آن فرشتگان؛

و بازیگرانِ آن نیز،ما هستیم؛

پس سعی کنیم

در جشنواره ی آخرت اُسکار بگیریم..

.

[ جمعه 2 تير 1391برچسب:, ] [ 22:18 ] [ مرتضی(تنها ترین تنها) ] [ ]

پناهم می دهی امشب؟

خداوندا؛

پناهم می دهی امشب؟

میان آب و گِل رقصان، میان خار و گُل خندان؛

در آن آغوش نورانی،

پناهم می دهی امشب؟

دل و دین در کف یغما و من تنها؛

در این هنگام روحانی،

پناهم می دهی امشب ...؟!

.

.

[ جمعه 2 تير 1391برچسب:, ] [ 22:14 ] [ مرتضی(تنها ترین تنها) ] [ ]

صفحه قبل 1 صفحه بعد